قصه سرد غروبم
باز بر این غم و تنهایی من فکر بکن
خوب بر قصه سودایی من فکر بکن
باز احساس قشنگی ز دلت می بارد
در شروع شب رویایی من فکر بکن
قصه سرد غروبم که مرا می نگرد
تو بیا بر تب شیدایی من فکر بکن
تو بیا سردی افکار مرا تند ببر
تو بیا بر شب یلدایی من فکر بکن
باز با شعر و غزلهای دلم همسفری
تو به مجنون و به لیلایی من فکر بکن
من اسیر غم کاشانه یک آدمکم
تو بر این سوز غم آوایی من فکر بکن
و چه نزدیک به احساس دلت می گفتم
تو در این بیت به تنهایی من فکر بکن
" تو در این بیت به تنهایی من فکر بکن "
به روانی یک چشمه سار! بسیار زیبا!
سلام آقای طاهرنیا ممنون که دلنوشته منو خوندید بی شک نظر شما همیشه راه گشای خوبتر شدن شعر من هست و خواهد بود سپاس فراوان
[قلب][گل][گل][قلب]
سلام دوست عزیز ممنون که به دلنوشته من سر زدی مانا باشی