رفت و خندید به این حال پریشانی من
خنده شد قصه ی این سربه گریبانی من
رفت و در دشت دل غمزده جز زخم نکاشت
ابر در ابر شد این دیده ی بارانی من
در سونامی نگاهش به دلم جان می داد
و چه بی تاب شد این غربت طوفانی من
لحظه ها در گذر و او ز دلم بی خبر است
هر شب آید غم و اندوه به مهمانی من
باید اسکار بگیری تو در این بازی عشق
خنده بیجاست بخندی تو به نادانی من
azizaaam karet dodoste !!!! kheiliii in ghazalo doost dashtam ...aliiii
ابر در ابر شد این دیده بارانی من
باید اسکار بگیری تو در این بازی عشق
کلا قشنگ و دلنشین بود مرسی
درود رهاجان همراه همیشگی مانا باشی
ممنون از غزلک زیبایی که سرودین. به نظر من زیباترین مصرعتون «ابر در ابر شد این دیده ی بارانی من» بود. پیشنهادمم برای عنوان شعر"ابر در اب"ر ه.