به مناسبت قرار گرفتن در آستانه ی سی و پنجمین سالگرد انقلاب اسلامی
«نوبهارِ تبعیدی»
أ أنتَ...آناءاللَیل؟ ای سپیدیِ محض؟ که بودی از ازل و مثل ماه تابیدی
تمام آیه ی «والفجر» در بر آمدنت که بر سیاهی شب لمعه ای درخشیدی
شکافتی دل شب را زِ برق صبح یقین که کُنهِ معنی اعجاز را تو فهمیدی
قسم به فجر، به خورشید و سال های اُمید
به انفجارِ سی و پنج سالِ خورشیدی،
به آن شراب که در کام تشنگانت ریخت به مشعلی که تو در چشم هایشان دیدی،
به کاسه کاسه ی خون های منتظر در مُشت
به خونِ خود که بر آفاق دور پاشیدی،
به باختر، که سیاهی گریخت تا آن سو به خاوران که به تو تکیه داد و خندیدی،
به شبنمی که تو را در خودش نشان می داد به شاخه ای که تو توحید را ازان چیدی،
به اشک ها و سرانگشتِ مهربانیِ تو به خنده ای که به لب های درد بخشیدی،
که از تو عطر بهاران وزید در سرما و سبز شد چو به سرشاخه ها تراویدی.
چگونه بَستَندت ای نسیم در زنجیر؟
چگونه آمدی ای نو بهارِ تبعیدی؟
کنون که قلعه تویی، آب و رعد و برق تویی/ چه وحشتی؟چه سراسیمگی؟ چه
تهدیدی؟
تو ای تمامیِ...تَجری...و...تَحتِهَاالأنهار! (1) بمان! که سبزترین جویبارِ اُمّیدی!
(1):اشاره به آیه ی 10 سوره ی فرقان
|