آبی ترین نگاه تو

شاید از نت های شعرم حس خوبی بر نخیزد

لطف زیبای شما شد روی برگ شعرهایم


فرقی نمیکند چطور بودنش /دور یا نزدیک بودنش/

پیر یا جوان بودنش/خندان یا اخمو بودنش / همین که

هست دلگرمی من را کافیست .صدای گامهای پدر به

 من آرامش میدهد حتی وقتی که با عصایش هم خوانی

می کنند / دوستت دارم ای مهربان پر صلابت پدر


امشب میان شعر و غزل درد و آه بود

بی تو تمام خاطره هایم تباه بود


بی تو شروع فصل غم انگیز میشوم

بی شک شبیهه زردی پاییز میشوم


من در کنار خستگیت غم گرفته ام

با قطره های اشک تو ماتم گرفته ام


بی تو ترانه باران صبور نیست

اینجا میان قلب تو با من عبور نیست


من آخرین ترانه ابیات باورم

اشکی میان میان سطر غزلهای آخرم


من را میان خیس سکوتت رها مکن

با این صدای دور غریبت صدا مکن


من با وجود اشک شقایق غریبه ام

با ضربه های گنگ دقایق غریبه ام


بیچارگی کنایه بیتاب دردهاست

شاید بهار مردن مرداب دردهاست


آواره در شروع غزلهای من شدی

بی کس ترین ترانه هم پای من شدی


 تا شعله های آتش اشعار می روم

با دردهای روح تو بر دار می روم


بابا کنار خستگیت بغض من شکست

دردی درون تنم تا ابد نشست


در پاره های خانه قلبم گذر مکن

بابا شروع اشک مرا هم نظر مکن


بابا شفای درد تو در روزگار نیست

بیتابیت تمام تنم را قرار نیست


آبی ترین نگاه تو یادم نمی رود

بالین سوز و آه تو یادم نمی رود


با بودهای باور امید می روم

تا انتهای تابش خورشید می روم


هستم ولی کنار تو مدیون ترین شدم

با مثنوی برای تو محزون ترین شدم


هستم ولی برای تو من خسته ام عزیز

با بند های غصه سربسته ام عزیز


با افتخار از تو نوشتن شروع شد

این روزهای از تو سرشتن شروع شد


بغضی گرفته حال مرا در میان شعر

با آخرین حروف چرا در میان شعر


این شعر باز بی کس و کارم برای توست

اهدایی از تمام تبارم برای توست