ع.طاهری نیا

تقدیم به خون آذرفام شهیدان آذر


«قسم به توفان ها!»


- صدای ریزش پاییز، پشت گلدان ها /صدای خواب کبوتر، میان ایوان ها


سکوت زرد چناران به وقت کندن رخت/فرود آرام آرام روی ریحان ها


لحاف ابر سیه، پلک های خسته ی باغ /خطور یاد بهار از پس زمستان ها


خجالت تن شفاف شیشه های شفق /به وقت تر شدن از بوسه های باران ها


دوباره تنهایی، روبروی تنهایی/وَ ابرِ خواهش جاری به روی فنجان ها


که نیستی تو و یادت همیشه با من هست /چو یادگارِ تَرََک، روی بُغض لیوان ها


که رفتی و شب یلدای جاودانه شدم / خوشا به حال دلِ آفتاب گَردان ها...-


خوشا به حال تو ای از فرشته والاتر/خوشا به حال تو ای بهترین انسان ها


تویی که راه خدا را به پای جان رفتی/ اگر چه بگذرد آن راه از بیابان ها


تویی که کشتیِ پیش از وقوعِ توفانی/اگر چه می خندیدند بر تو کنعان ها


تویی که ابراهیمی به روی دوش بُتان/ تویی که اسماعیلی به عید قربان ها


تویی که موسا بودی گذشتی از دل نیل /هنوز  در تو فرو مانده اند هامان ها


تویی که عیسا بودی به آسمان رفتی /شبی که راه ندادند بر تو دالان ها


تو  امتدادِ  خروشان  کوثر ی ای دوست! / اگر چه گوش نکردند بر تو نادان ها


بریده باد دو دستی که خورد نان تو را /ولی شکست ز نا شکری أش نمک دان ها


به تو، که می دهد آیاتِ حقّ و صبر، قسم!/به من، که می بَرد این عصر سوی خسران ها


که نیستی تو و یادت همیشه با من هست/چو یاد فروردین،  در سکوت آبان ها


-...در این اتاق که می گِرید از فراق تو شمع /چُنان که از سرِ شب گریه های باران ها-


که می نویسَمَت ای دوست، ای برادرِ من/که می نویسمت ای شمع، در شبستان ها


که می نویسمت ای بی کران تر از دریا/ که می نویسمت ای تند تر ز توفان ها


که می نویسمت ای صخره، ای ستیغ بلند/که زاده اند تو را هُرمِ آتش افشان ها


که می نویسمت ای پورِ پوریای ولی/ که می نویسمت ای گَرد و خاک میدان ها


که می نویسمت ای شیرِ بسته در زنجیر /که زینهار، که هم چون تویی به زندان ها


که می نویسمت ای خون بهای خون آلود/بسا که خون تو خواهد گرفت دامان ها


که می نویسمت و سُرخ ، می شوی جاری .../ به پای شعله ی هر لاله در گلستان ها


قسم به خون، که وداعت همیشه یادم هست /در آن غروب گذشتن  زِ  زیر قرآن ها


-...که آفتاب بر آمد که صبح پاک دمید /که پشت پنجره روییده اند مرجان ها


که می چکد سرِ هر شاخه لحن چلچله ها /که از وجود تو پیچیده بوی ریحان ها


                                 دوباره باغ نفس می کشدمیان بهار/اگر چه خون تو پاشید روی گلدان ها ......