معجزه ای از خدا

                                                  

ای خدای من اگر می شود کمی معجزه کن

با دستان خودت برایم نشانه شو

اگر می شود کمی قوتم بده ...کمی نان داغ و آفتاب نشانم بده

  

راه  حیاط خانه ات را گم کرده ام

کوچه دل من باز خلوت است هیچ چیز نمی خواهم جز دلت که لازم است

بازی من و تو که زندگی است فکر می کنم سخت ساده است

خدایا من دلتنگ شدم   اگر می شود

آیات بهار را نشانم بده یا توی ننوی سپید ماه تابم بده

ای خدا باز برایم قلب شو       قلب من گره خورده به  نخ قلب تو

بیا و برایم آسمان شو          هر چند لایق نیستم، اما باز تو خدایم شو ...

الف.یاوری


باسلام و سپاس

 با اجازه ی شما در مجال کوتاهی «شکل» متن شما را نقد می کنم: متن از نثر بسوی نظم گرایش پیدا کرده مثلأ جملات-مانند مصاریع- نسبتأ هم اندازه شده، ردیف-در قالب فعل- در بسیاری از جملات به چشم می خورد، و قافیه در حال نضج و شکل گیری ست-تو با شو-. پس متن از مشخصات نثر دور شده و به مقدمات نظم نزدیک شده.البته استفاده از آرایه هایی همچون واج آرایی و تضاد، در «سخت ساده» یا واج آرایی در «بازی زندگی» که به موسقی متن کمک می کند، «ننوی سپید ماه»«کوچه دل» و..نیز به «شعر شدگی » متن کمک می کنند و البته این بدان معنی نیست که چنین آرایه هایی به «نثر بودگی» متن لطمه می زنند بلکه بر عکس.

......با اندکی تأمل باز هم می توان متن را به شعر نزدیک تر کرد؛

مثلا به جای،

اگر می شود کمی قوتم بده ...کمی نان داغ و آفتاب نشانم بده


میشود گذاشت؛

اگر می شود{ اندکی }آفتابم بده

توی آسمان باز تابم بده 

...

با تشکر-ع.طاهری نیا