سایه غم

من در این حس دل انگیز فراموش شدم

بی تو در غربت پاییز فراموش شدم 

 

تو که احساس مرا سایه غم می دادی

آب می رفتم و ناچیز فراموش شدم  

 

و چه اندوه بزرگی ست میان دل من

که در ابیات غزل نیز فراموش شدم 

  

خواب چشمان مرا برده خیال تو هنوز

گرمی خاطره برخیز فراموش شدم 

 

قلم و دفتر پاییزی من خوب ببین

سال ها پشت دل میز فراموش شدم 

 

حسرت با تو نشستن به دلم حک می شد

چون در این بارش یک ریز فراموش شدم  

 

می چکم خوب و آرام ز من می گذری 

من در این مرگ غم انگیز فراموش شدم