جای خالی ات

هرگز دری به روی دلم وا نمیشود 


با من عجیب خنده هم آوا نمیشود


تا واژه ها بخاطر احساس من گرفت



با شاه بیت واژه مداوا نمیشود


من تا کنار خستگی واژه میروم


دردم کنار واژه تماشا نمیشود


حالا شروع این غزلم را به یاد تو


گفتم ولی دوباره سرپا نمیشود


اینجا غروب خانه دل را گرفته است


حالا طلوع در دل من جا نمیشود


جایی نبود تا که بگویم هنوز هم


هرگز کسی شبیهه تو پیدا نمیشود


بی کسترین نگاه غریبم برای تو


دیگر شروع گرم غزلها نمیشود


هر واژه با نگاه تو پیوند میخورد


حتی غزل بدون تو زیبا نمیشود


حالا عجیب در دل من جای خالی ات


زخمی عمیق هست و مداوا نمیشود