بی خیال شو!

آقا تو را به جان حَسَن، بی خیال شو!

یا لااقل به خاطر من، بی خیال شو!


از ما گذشته. آه! به ما زن نمی دهند

دیگر نگو  زِ خوبیِ زن، بی خیال شو!


من از کجا بیاورم امسال کارِ خوب؟

شاعر کجا و کارِ خفَن، بی خیال شو!


ماییم و با موبایل، توی «سایت شعر نو»

هر ساعتی به روز شدن، بی خیال شو!



ماییم و یک کتاب که همّیشه پیشِ ماست

این اسمش است؛ « زن قدغن، بی خیال شو!»


گفتی؛ «ولی کتاب به دردت نمی خورد»

هی برسرِ کتاب نزن، بی خیال شو!


آقا بریز چای که انگار دم کشید...

اما...شراب؟    نه... ابدن! بی خیال شو!


دیگر نگو که؛ «بنده خدا آخرش که چه؟!»

این قدر حرف مفت نزن، بی خیال شو!


ع.طاهری نیا