رده پای چشمهایت

پشت بغضی خسته پنهان میشوم از این به بعد



رو به چشمان تو ویران میشوم از این به بعد



رفتنت حجم عظیمی از جنون را میدهد



خسته ای سر در گریبان میشوم از این به بعد




شعرعادت کرده با این وا ژهای غم زده

 

 

با غم شعرم پریشان میشوم از این به بعد 
 


رده پای چشمهایت یادگاری مانده است



هم چو فصل سرد آبان میشوم از این به بعد



آبی این آسمان دلتنگیم را میکشید



بی قرار شور باران میشوم از این به بعد



روح تب دار مرا با دستهایت برده ای



زیر خاک قبر پنهان میشوم از این به بعد