زن مرداد

چه کنم که نمیتوانم از تو گذشت؟

پناه میبرم از بی کسی ام به کوه ودشت

باز,باز نمیشود دلم

بی تو در بهشت هم مگر میتوان گشت؟

بی تو سرد است هوای خرداد

به تنش لرزه افتاده این زن مرداد

زنی که بود گرمتر از گرمای تابستان

گره نمیخورد انگشتش بجز انگشت آن دستان

امروز باید بی تو سر کند

شقایقی که عاشقش بود را به انتظار تو پرپر کند

تو نباشی روبه رویم

بی تو برای که غزل گویم؟

دگر که نوازش کند موهایم

چگونه خنده بیاید روی لبهایم؟

بعد از تو منم ومن

یک چیز دیگر

روبه رویم ایستاده ساعت

گلم خیال تو راحت

نه نمیشوی فراموش

جز تو نمیگیرم کسی را به آغوش

شمع سال های باتو بودن را نمیکنم نه خاموش

میسوزم و این شعله ی سوزان را

میکنم نوش           بارانه