اوای تنهایی

این غم بیتاب من انگار مفهومی نداشت

دوستت دارم در این اقرار مفهومی نداشت




واژه هایم در کنار شعرها خشکیده اند

تشنگی هایش در این تکرار مفهومی نداشت



من که در زنجیر ابهام سکوتت مرده ام

مرگ من بر چوبه های دار مفهومی نداشت



جاده ی سرد و سکوت بی کسی بی انتهاست

بر تن این پای خونین خار مفهومی نداشت



خسته ام از خستگی هایم کم آوردم عزیز

این غم بی رحم و بی افسار مفهومی نداشت



نقطه چین می شد تمام درد دلهای غزل

این غزل آشفته شد این بار مفهومی نداشت



جای من را پر نکن امید در قلب من است

روزه دارم بی تو این افطار مفهومی نداشت