بگیر دست مرا

بگیر دست مرا تا فضای غم برود


ز ابتدای غزل این هوای غم برود


و باز لهجه ی باران چه زود میفهمد


به یمن قطره اشکش صدای غم برود


و بغض کرده نگاهم به آسمان دلت


بگیر بغض مرا تا نوای غم برود


به حرفهای نگفتت که باز خاموش است


قسم خورم که تمامش برای غم برود


همیشه حرمت نامت میان شعر من است


قسم به حرمت نامت نمای غم بر ود


بگیر دست قلم را و باز هم بنویس


تمام واژه ی غمها به پای غم برود


دل تمام غزل هم شکسته شد اینجا


بگو که حس غریبش کجای غم برود


بگیر دست مرا تا نشان دهم اینجا


ز انتهای غزل این هوای غم برود