شروع دلتنگی

بر سر دیوار قلبم مینویسم بارها

حرفهای خسته ام را بر تن دیوارها  




می کشانی  خوابهایم را به جنسی از بلور

می رهانی غم ز کابوس شب شنزارها

 

باز دلتنگی شروع خواب هایم میشود

می کشاند واژه ها را بر طناب دارها



حرفهای مرده ام را خاک هم پس می زند

من که بس پاییزی ام در انحصار خارها



بهترین ساعات من با دیدنت ترسیم شد

رفت با یاد تو امشب صورت زنگارها



باز از دست و نگاه دردها پژمرده ام

خواستم اینجا بگویم مانده ام در کارها



روی گلبرگ زلال اشکهایم میکشیم

دستهای مهربانش را به رویم بارها