قصه سرد غروبم

قصه سرد غروبم



باز بر این غم و تنهایی من فکر بکن



خوب بر قصه سودایی من فکر بکن




باز احساس قشنگی ز دلت می بارد




در شروع شب رویایی من فکر بکن




قصه سرد غروبم که مرا می نگرد




تو بیا بر تب شیدایی من فکر بکن




تو بیا سردی افکار مرا تند ببر




تو بیا بر شب یلدایی من فکر بکن




باز با شعر و غزلهای دلم همسفری




تو به مجنون و به لیلایی من فکر بکن 




من اسیر غم کاشانه یک آدمکم




تو بر این سوز غم آوایی من فکر بکن




و چه نزدیک به احساس دلت می گفتم



 

تو در این بیت به تنهایی من فکر بکن