خورشیدکم : از مغرب ِ ناباوری برگرد
با شال ِ باران ، زیر ابر ِ روسری برگرد
اندیشه مرداب در من ریشه می بافد
با ذهن ِ جاری ، ای گل نیلوفری برگرد
تالاب ها آکنده از ، بال و پر کنده
کم کم به عمق فاجعه پی می بری برگرد
اعجاز میخواهد که لبخندی برویاند
اعجاز کن ... با دعوی ِ پیغمبری برگرد
راهی که رفتی بر خلاف رسم ِ آبا دی است
برگرد.. اما از مسیر ِ دیگری برگرد
در پرده گفتن درد ِ شعرم را نمی کاهد
با پادزهر ِ شعرهای بهتری برگرد
هی : ، با تو هستم ، کوله پشتیِ پر از باران
ای همزبان ِ کوچه های مادری برگرد
هر جا دری را دیده ام کوبیده ام در شهر
هرگز به رویت وا نمیگردد دری برگرد
v