انتشار اشعار شاعران انجمن ادبی فانوس شهرستان گلپایگان

لطفا ما را از نظرات سازنده ی خود در مورد این وب مطلع فرمایید.

انتشار اشعار شاعران انجمن ادبی فانوس شهرستان گلپایگان

لطفا ما را از نظرات سازنده ی خود در مورد این وب مطلع فرمایید.


با سلام بر شما بزرگواران.  تولد امیرالمومنان وروز پدر بر تمامی شما ادب دوستان مبارک باد.

پدر


قامت راست می کنی وقتی نگاهت به نگاهی نگران نیست.قامت راست می کنی وقتی لبخند کودکت لیماترین واژه روزهایت می شود.وهروز برایت اغازی دوباره می شود .وقتی این واژه خوشبختی تکرار می شود.پدر . 




سلام بر دوستان

سلام بر دوستان بزرگوار وارجمند  سال نو بر تمامی شما مبارک و خجسته! روح وجسمتان سالم.در پناه ایزد منان.شاد وسرزنده .در کنار دوستان و اشنایان.تا دیداری دوباره .خدا یار وحافظتان باد.







عشق اغاز می شود از جایی که افتاب را می یابی بهار را می شناسی

خدا اینجاست

نگاه به درختی که پوستین از تن جدا می کند مرا به یاد می ارد خدا در این حوالیست.

دلبرکم

من دل خوشی هایت را دوست دارم 

 

دل بستن هایت 

 

غریبی کردن ورفاقت های ویترین شده ات را  

 

 آسمانم چشمان توست  

 

گاهی بتاب وعوض کن حال وروزم را   

 

تنم پوشیده لباس انتظارت  

 

سفارش بده اندازه ام را  

 

عاشق شو ،مشتی آب بیاور    

 

که مهم نیست پای کدام رازقی در میان است  

 

فقط بیا ،بیا وبمان ،سقفی از ابر آشیانه کن  

 

که تمام دار وندار من همین چیزهای ساده است.

 

 

مباد بگریی دلبرکم

تقدیم به تمامی کوچولوهایی که توان گریستن ندارند. 

 

من ،جای تو دلشوره می گیرم  

تو ،جای من آرامش ببخش  

من ،جای تو بغض می خورم 

تو ،جای من پلک بزن 

من ،دنیای تو می شوم 

تو ،جای من قد بکش 

من ،رج به رج لبخند به لبانت می بافمو وبا تار نفس هایت برایت خنده می سازم ، 

که مباد بگریی 

که زمین زیر پایم می لرزد ،می لرزد وقتی قرار است   

جای موهایت ،اخم هایت را نوازش کنم تا ندانی نگریستن برای چه  

رنگ ها را به رقص می برم  تا پای کوبی اش از آن تو باشد 

ریه هایم را پراز خستگی هایت می کنم تا لذت زیستن این لحظات از آن توباشد 

کودکم ،نازنین من دلبرکم مباد ،مباد بگریی

نماز

من انسان،همان یاقوت صف کشیده در بند هستم

به دو رکعت محبت نیازمند هستم ،که از دست خدا برسد بر قلبم

و در هر  قنوت دل بسپارم بر آلاله ها

تا زیارت کنم کعبه را

و هر رکوع را پر از احساس و اندیشه کنم

پر از گلشن عقل سرخ      پر از کیمیای سعادت کنم

آن وقت عشق را خلاصه در محبت کنم

میان دل و دین قضاوت کنم

و نگاهی نو به خویشتن کنم

           ........

         الهام یاوری


با سلام و سپاس.

به زیبایی دانه های یاقوت، هر کلمه از شعرتون زیباست!

فقط در بافتن و درانداختن یاقوت ها بر هم، می شود گردن بند زیباتری آراست و چه زیباست «نگاهی نو به خویشتن» 

پیروز و پایدار باشید-ع.طاهری نیا

معجزه ای از خدا

                                                  

ای خدای من اگر می شود کمی معجزه کن

با دستان خودت برایم نشانه شو

اگر می شود کمی قوتم بده ...کمی نان داغ و آفتاب نشانم بده

  

راه  حیاط خانه ات را گم کرده ام

کوچه دل من باز خلوت است هیچ چیز نمی خواهم جز دلت که لازم است

بازی من و تو که زندگی است فکر می کنم سخت ساده است

خدایا من دلتنگ شدم   اگر می شود

آیات بهار را نشانم بده یا توی ننوی سپید ماه تابم بده

ای خدا باز برایم قلب شو       قلب من گره خورده به  نخ قلب تو

بیا و برایم آسمان شو          هر چند لایق نیستم، اما باز تو خدایم شو ...

الف.یاوری


باسلام و سپاس

 با اجازه ی شما در مجال کوتاهی «شکل» متن شما را نقد می کنم: متن از نثر بسوی نظم گرایش پیدا کرده مثلأ جملات-مانند مصاریع- نسبتأ هم اندازه شده، ردیف-در قالب فعل- در بسیاری از جملات به چشم می خورد، و قافیه در حال نضج و شکل گیری ست-تو با شو-. پس متن از مشخصات نثر دور شده و به مقدمات نظم نزدیک شده.البته استفاده از آرایه هایی همچون واج آرایی و تضاد، در «سخت ساده» یا واج آرایی در «بازی زندگی» که به موسقی متن کمک می کند، «ننوی سپید ماه»«کوچه دل» و..نیز به «شعر شدگی » متن کمک می کنند و البته این بدان معنی نیست که چنین آرایه هایی به «نثر بودگی» متن لطمه می زنند بلکه بر عکس.

......با اندکی تأمل باز هم می توان متن را به شعر نزدیک تر کرد؛

مثلا به جای،

اگر می شود کمی قوتم بده ...کمی نان داغ و آفتاب نشانم بده


میشود گذاشت؛

اگر می شود{ اندکی }آفتابم بده

توی آسمان باز تابم بده 

...

با تشکر-ع.طاهری نیا

سجاده

مٌهر بر سجاده پهن است ، تسبیح کنارش صف کشیده

عطر خوابیده با خاطری آسوده

چشمانم را آرام بر هم می گذارم تا از آن لذت برم

مٌهر بر سجاده مهر می ورزد ، دستانم به بالا می رود

امشب خوشحالم از این عشق     دلشکسته نیستم بر این دل

چرا که تسبیح نشان الله اکبر دارد بر این دل

                      .............

                      الهام یاوری

پسرک گل فروش

گوشه خیابان نگاهم به پسرکی گل فروش افتاد که

پوتین هایش نشان رنجش بود

به او نزدیک شدم وقتی شروع به حرف زدن کرد

ناخن گریه حلقومم را می خراشید و چشمانم از اشک می سوخت

وقتی صحبت از خدا شد به او گفتم خدا چیست ؟ لبخندی زد و گفت:

خدا همان آفتاب داغ و نان سنگک است خدا همان نقاشی ماه برای

فن تشخیص شب است

الهام یاوری

شعری از دکتر شریعتی

گاهی گمان نمیکنی و می شود 

              گاهی نمیشود که نمیشود 

                  گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است 

                         گاهی نگفته قرعه بنام تو می شود 

          گاهی گدای گدای گدایی و بخت با تو نیست 

                 گاهی تمام شهر گدای تو می شود  

                                                             دکتر علی شریعتی