انتشار اشعار شاعران انجمن ادبی فانوس شهرستان گلپایگان

لطفا ما را از نظرات سازنده ی خود در مورد این وب مطلع فرمایید.

انتشار اشعار شاعران انجمن ادبی فانوس شهرستان گلپایگان

لطفا ما را از نظرات سازنده ی خود در مورد این وب مطلع فرمایید.

گردهمایی چشمه ی نور

نشست مشترک انجمن های ادبی روح الله (ره) شهرستان خمین و فانوس شهرستان گلپایگان روز دوشنبه 1393/6/3 در شهرستان خمین برگزار گردید.این نشست که به درخواست فانوسیان شکل گرفت ابتدا را به تقدیم پیام دوستی توسط استاد قاسم اشراقی مزین ساخت، در میانه با قرائت اشعاری در قوالب و مضامین مختلف از شعرای هر دو شهر بال و پر گرفت و انتها را با دعوت از آفتابیان انجمن روح الله(ره) توسط حقیر امید دیگری بخشید.باشد که دوستان ما محفل فانوسی ما را روشناتر کنند.

از برادر عزیزم جناب درویشی مسئول انجمن ادبی روح الله (ره) بی نهایت سپاسگذارم.

غلیرضا طاهری نیا

عشــــق الهـــــی

///عشــــق الهـــــی/// 
بُوَدرحمان دلیل وبانیِ عشــــق 
رونده راهِ عشق قربانیِِ عشــــق 
/// ************** 
کشی اوراچه باشد خونبهایش؟ 
توگردی خونبها زندانیِِِ عشـــق 
/// ********************* 
هرآن کس خائن است خونِِ شهیدان 
بُوَدمغلوب ودرحیرانیِِ عشـــــق 
/// *********************** 
دهد خـونِ حُــــسین ع آرامشی او 
به خون نقاش بود ومانی عشـــق 
/// ******************* 
بسیجــــی مقتدایش بُد خمینــی

کنون سیـد علـی اوفانیِ عشــق 

رضا فیروزی گوگد

معرفی مختصر بانویی شاعر

بنام خدا جستاری بر زندگی شاعران پارسی گو 
درنوبت قبل ازشاعری معاصر«استاد امیری فیروز کوهی»مختصری گفتیم واینکاز شاعره ای در حد بضاعت علمی سخن به میان می آیدامیدکه دوستان اهل ادب ضمن بهره گیری و استقبال(1)*باارایه نظرات سازنده بنده رادراین امر فرهنگی یاری فرمایند% 
ازخداجوییم توفیق ادب بی ادب محروم مانداز لطف رب (سعدی)

«مهستی گنجوی»*** 

...مهستی گنجوی شاعره نسبتاًپرآوازه عصر قاجاردر خانواده ای اهل علم در گنجه(زادگاه نظامی گنجوی)بدنیاآمد. این شاعره پیرومکتب وقوع (2*)است،برخی اشعاروی در قالب رباعی وموسوم به شهرآشوب(3) است.در اشعاراین شاعره به واژه هایی مثل دلبر/یار/نگارو...که ازویژگیهای شعری اوست وعلیرغم نظربغضیها دلیل سبک سری اونیست. 
مهستی گنجوی دراشعارخودبیشترازکلمات اصیل فارسی استفاده وعربی خیلی کمه.واینک یک رباعی ازاوونقدی بر آن: 
هر لحظه غمی به مستمندی رسدت تیری به جفا به درد مندی رسدت 
در کشتن عاشقان از این بیش مکوش زنهار مبادا که گزندی رسدت 
شعربروزن «مفعول/مفاعلن /مفاعیل /فعل دربحراخرب هزج»که وزنی نسبتاًساده است سروده شده. 
دربیت1و2وازه«به» در اصل«ز»است(از تو رسد نه به تورسد)*(4)/مستمندودردمند(صفت جانشین اسم)مست+مندو 
درد+مند(مست وازه پارسی میانه به معنی زاری(در شعر رودکی مُستی مکن که نشنود اومَستی)بیت3«بیش»واژه ای فارسی میانه/باستان/پهلوی بمعنی زیاد است/کوتاهی یا شکستگی واژگان(ز/بیش/و...)از ویژگی سبک خراسانی(5) 
بیت4به نظرم شاعریا باید بگوید/زنهار/یا/مبادا/زیراهر 2کلمه نفی است(البته این نظر است وشاید حتمیت نداشته باشد) 
***این پزوهش برگرفته از 1-صحبتهای خانم دکتر صلاحی مقدم (استاد دانشکده ادبیات)2-مروری بر شعرفارسی نشر دانشگاه تهران3-گنج سخنوران است. 

پانوشت ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1.استقبال وارایه نظریات شما اعم از موافق یا مخالف یا سوال مجترم بوده ونشانه علاقمندی شما دوست عزیزبه مباحث ادبی ودرمرحله بعدی مشوق بنده درارایه کارهای بهتراست.(بزبان ساده عدم استقبال وارایه نظربی علاقگی شما وعدم فعالیت بنده دراین زمینه درسایته) 2.حدواسط مکتب عراقی وخراسانی که در ایران«وقوع»ودرهند«واسوخت»نامیده میشد. 
*3.شهر اشوب به شعری[بیشتر رباعی] گویند که یا بیان حرفه (شغل) باشد،یا در ان شیوهای طنز رعایت شود. 4.هنجارگریزی نحوی(مگوییم ازتوبرسد نه به توبرسد . 5.این ویژگی در شعر مهستی گنجوی فراوان است. 
***منتظر نظرات سازنده شمافیروزی/گوگد/شهریور 93

زضا فیروزی

جستاری برزندگی ادبی استاد امیری فیروزکوهی
اینروزها سال مرک زنده یاداستاد امیری فیروزکوهی معاصر استادشهریار(شاعر)،استاد صبا(موسیقی دان)است،بر آن شدم با نکارش مطالبی مختصراندکی از دینم رابه استادوجامعه ادبی ادانمایم. 
استادامیری فیروزکوهی حدودسالهای1280درخانواده ای مذهبی وعالم درفیروزکوه(مازندران) بدنیاآمد،او پیرومکتب هندی(اصفهانی)میباشد.در غزلیات به شیوه عــپراقی ودر قصاید از خاقانی الهام گرفته .دراینجالازم است بگویم شعرابردودسته اند:دسته اول که طبع واستعدادشاعری ندارندوبابازی با الفاظ میخواهندبگویندماشاعریم!!! وبقول خودشان سبک جدیدمیسازند. (باکمال تأسف تعدادشان هم کم نیست.اینان نه تنها شاعـر نیستندبلکه شعر دوست هم نیستندوگاهاًبا کلماتی مضحــک وسبک آبروی ادبیات را میبرپند چه برسدبه شعر)/دسته دیگراگرچه صاحب سبک نیستندپیرومطلق هم به آنان نمیتوان گفت.اینان با پیوندکلمات وفرهنگ قدیم باکلمات وفرهنگ امروزی سعی دربـیان مسایل جامعه دارند(افسوس که خیلی کم درک میشوندومهمتراینکه درزمان خودشان شناخته نمیشوندوتغریباًٌگمنامند) بهرحال استادازدسته دوم بحساب می آید.«مهمترین نکته ای که درباره شعر امیری فـیروزکوهی میتوان گفت اینه که اگرچه او صاحب سبک نیست اما سبک دیگران هم بر اوسوارنیست( 1 )»شعر اوبسیار روان است اگرجه ازواژگان کهـن وفدیمی استفاده کرده . [عصرِماشین است و صنعت، عصرِعلم وعصرِ قدرت //عصرِتسخیرفضا،عصرِحکومت برطبیعت / یـا گرآرزوی عمرِابدداردآدمی//دیگرچرازنوبت پیری شوددُژم (توجه کنیددُژَم واژه قدیمی بمعنی خشمگین وناراحت است و ـــببینید درعین روانی وسادگی ضمن بیان مسایل روزجامعه از ظرایف ودقایق شعر(سبک هندی)خالی نیست ــــ متاسفانه جامعه ادبی ما کمترایشان را میشناسدچه برسد به عوام الناس(جسارت نباشدچند تای ما در همین انجمــن ادبی[فانوس]اورامی شناسیم ویالااقل بیتی ازاورامیدانیم).آثارنامبرده1-دیوان(مشمتل بر14هزار بیت)/2-منظومه 
3-مثنوی موید نامه.اشعار اومملو از احادیث،آیات قرانی است.دربیان شخصیت عرفانی اوبگوییم جناب امیری کتاب مصباح الانس رانزدعلامه آخوندکمره ای خوانده؛لازم به ذکراست این کتاب حاوی آخرین متون عرفان نظری است. استادنمونه یک شخصیت کامل انسانی بودبقول خودش:[خنده مهری ندیدم ازکسی برروی خویش//من که بانامهربان هم مهربانی می کنم] 
ایشان مقید به کسب رتبه یا چاپ کتاب بودندوزندگی توام با قناعتی داشتتند«مرحوم استادامیری«شاعربدنیاآمد،شاعر زندگی کردوشاعرمرد.(*2)به همت استادامیربانوفیروزکوهی(دختراستاد)گزیده دیوان اودرکتابی بنام«فریب شعر» گرد آوری شده است.سرانجام استاد امیری فیروزکوهی درتابستان سال 1363 هجری شمسی تهران درگذشت ومزارش درآستانه امامزاده طاهر(حضرت عبد العظیم حسنی)شهر ری زیارتگاه عاشقان فرهنگ وهنر ایرانی است. روحش شاد.(3) 

آزاده راجفای فلک بیش می رسد اول بلا به عاقبت اندیبش می رسد 
از هیچ آفریده ندارم شکایـتی برمن هرآنچه می رسد از خویش می رسد 
چون ناله ای یک پیاله زخونست روزیم آن هم مرازداغِ دل خویش می رسد 
رنجِ غناست آنچه نصیب توانگرست طبع غنی به مردم درویش میرسد 
امروزنیز محنت فرداست روزیم
آن بنده ام که رزق من ازپیش میرسد / 
دیوان امیری فیروزکوهی / پانوشت _______________________ (*1)رادیوفرهنگ/جمعه17مرداد93(برنامه عصر گاهی ققنوس)/ استا د منوچهر صدوقی سُها[علاقه مندان میتوننن متن گفتگورا درسایت رادیوببینند. (*2)دکترامیر بانوفرزند ارشد امیری فیزوزکوهی(استاد دانشگاه)

رضا فیروزی زندگی نامه و شعر

زندگینامه ادبی 
با عنایت به درخواست مسئول انجمن چکیده ایی از زندگینامه ادبی/فعالیتهای ناچیز ادبی بتقاضا تحریرشده .
بنده (رضافیروزی) متولدخرداد1342(آغاز قیام خونین فیضیه قم)دریکی ازروستاهای محلات بنام گل جشمه [سایتی به همین نام]ازتوابع استان مرکزی بدنیا آمده ام/همزمان تدریس درمدارس خمـین کارشناسی خودرا در پیام نورگلپایگان گرفتم[علیرغم اینکه در دانشگاه ملی دوره شبانه پذیرفته شده بودم ولی بدلایـــــلی از جمله مسایل کاری،مالی،خانوادگی نرفتم ]تابستان سالهای 65،66توفیق نوکری رزمندگان راداشتم(جبهه های مجنون،فکه، غرب) درسال 1369یا70بدعوت دانشگاه تربیت معلم تبریزبه اولین کنگره شهریاررفتم(یادش بخیر) فعالیـــــــتهای ادبی: 
ازاواخر دهـــــه80 بصورت جدی شعروپژوهش راباتشویق رادیو معارف/رادیوفرهنگ/فصلنامه معارف شروع کردم/مدعو شهرهایی چون اصفهان(شعر دفاع مقدس)88،89/شیرازیاس کبود(حضرت زهرا)1390/تهران(کنگره مهدویت)نیمه شعبان ( ،93_90،91،92قم(کنگره امام هادی(ع)در پی اهانت شاعرنمایی به امام هادی درسال1391/کرمان(جشنواره شعررضوی 91،92،93/اراک(خاطره نویسی دفاع مقدس)سال1392 واحراز مقام برترو... 
همکاری با سایت آخاله(متاسفانه نمیدانم چرامدتی است شعرهایم جاپ نمیشه)/سایت رادیــو معارف ،سایت رادیو فرهنگ همکاری با نشریه صدای گلپایگان/همکارافتخاری رادیوهای فرهنگ،معارف،قران،ایران،ورزش وچندین شبکه محلی/ازسال90تا کنون درکنارکار های دیگربایاری خدامشغول نظم صحیفه سحادیه ام وکارنظم به نیمه رسیده. (از هموطنان میخوام جهت توفیقِ اتمام صحیفه دعایم کنند) 
اکنون مفتخرم که باانجمنهای ادبی آدینه(اراک)،(پیام نورمحلات)،وهاج(خوانسار)،همسفربا پاییز(کاشان)، انــــجمن ادبی گزوبرخوار،علوی وفانوس گلپایگان همکاری میکنم.(سایت بندهWEBSBLOGFA.COM WWWFIROZI) تـــــــقاضا: 
ازدستگاههای فرهنگی بویژه ارشاد استان اصفهان انتظار دارم از هنرمندان گلپایگان حمایت کنند(البته بگویم بنده هنرمند نیستم وهیج ادعایی هم ندارم وبه اهالی منطقه جسارتاً میگویم با توجه به سابقه فرهنگی گلپایگان حق منطقه را ادا نمیکنید(چرا؟)شهرهای مجاور راببینید/چرا با حضورتان درانجمنهای ادبی شهر اراهل ذوق استقبال نمیکنید؟به خدا حیف است(خود دانید) بتاریخ چهارده مرداد(سالگرد قیام مشروطیب)یکهزاروسیصدونودسه قلمی شد 

«ولایـــت»
زقرآن گویمت من این حکایــت اطاعت از«اولی الامر»وین حکایت
***
کلینی تا خمینی پس حسینی همه باشند خورشیدِ ولایــت
***
هر آن کس باشدش عشق ولایـت به سرباشدورا شور وشجاعـــت
***
خوشا آنروز که لبیکی بگفتیم خمینی را،که میکردما هدایت
***
فضای جبهه پر میشدزتکبیر وپر میشدشجاعان بینهــایت
**************
اگرجا مانده ایم ازجمع یاران سبک بالانِ گردان شـــهادت
***
تو گو امروز؛ آن روزست یاران شویم امروزهمره با ولایـــت
***
مبادا همنوا بیگانه گردیــم شویم ما ازشهیدان در خجالت
***
سکوت ِ ما بُود آن همنوایی جفابُدبر شهیدان بُدخیانت
***
کنون سیدعلی دیگرخمینیست شجاع وانقلابی باصلابـــت
***
«رضا» گفتی حکایت ازولایت عمل کن حکم قرآن؛ در نهایت
************************************

تأمل

گوشه ای از دیدگاه استاد قاسم اشراقی، ادیب، شاعر و هنرمند فرهیخته پیرامون فعالیت های ادبی؛

پیش از هر سخن از بانیان انجمن ادبی فانوس اداره ی ارشاد اسلامی گلپایگان و بویژه ارجمندان خادم آن اداره از امروز و گرامیان دیروز و گذشته بخصوص سرپرست محترم فعلی و همکاران گرانقدرشان که زمینه ی فعالیّت و ادامه ی کار انجمن را با هیچ تعلّل و وقفه ای فراهم آورده و می آورند از سُویدای دل قدردانی و تشکّر می کنم؛ همچنین از مسئول عزیز انجمن آقای طاهری نیا جوان پاک سرشت و خوشرو و کمربسته به این امر مُهم، سپاس ویژه روا می دارم. خدایش هماره یار و معین باد و سرش گرم و دلش خوش باد...

و امّا از بدو شکل گیری انجمن، من بنده به عنوان معلّمی کوچک، عضویّت آن را پذیرفتم تا شاید منشأ خیر و صلاحی باشم، بخصوص که شیوه های نیمای مردستان در روزگار ما و در این شهر بخصوص هنوز غریب مانده و یا بطور درست مطرح نمی شود و متأسفانه در شعر سنتی انحرافاتی به چشم می خورَد، لذا اینجانب که در هر دو شیوه و سبک، عمری را صرف کرده و تجاربی اندوخته ام، تصمیم گرفتم با همکاری یاران، بلکه در این راستا مفید فایده باشم و این قصد و هدف همچنان ادامه دارد...

اما قابل ذکر است که مسئول عزیز انجمن آقای طاهری نیا با تلاشی سُتودنی و همراهی یاران در اداره ی ارشاد، زمینه ی تعامل با انجمن ادبی علوی گلپایگان و وهّاج شهر زیبا و عالم پرور خوانسار را فراهم آورد و نشست مشترک با آن گرامیان اتّفاقی میمون بود که ادامه اش را توصیه میکنم.

ولی شیوه ی نیما که امروز جزوی از ادبیّات منظوم ما را در بر گرفته موضوعی نیست که به سادگی از آن بُگذریم، بلکه نیاز به تأمل و شرح دارد که به خواست خدا مشغول انجام آنیم. همچُنین شعر سنتی با تعریف درستش، باز در دست اجرا و دستور کار انجمن است بعون الله تا بلکه به کجروی مبتلا نشود.

در پایان با درخواست سلامت و پیروزی برای خادمان فرهنگ و ادب ایران اسلامی از درگاه ربوبی- کلامِ هرچند قاصر خود را با شعری پایان می دهم و عرض می کنم من بنده در انجمن و خانه ام در خدمت جوانان طالب این هنرهستم.


شعر را می بایست با مطالعه ی فراوان و مکرّر و از محضَر استادانِ آشنای به این هنر فرا گرفت.

هیچ قنّادی نشد استادکار        تا که شاگردِ شکرریزی نشد

 


به جُرمِ آنکه گل سرخ قبله گاهم بود

به هر قدم تَلی از خار سدِّ راهم بود!

 

مراد من گُل و سجّاده ی عبادت گُل

همین نشانه ی بد نامی و گناهم بود

 

به چنگ باد خزان در خرابه پیچیدم

که جز خرابه در آخِر، نه سرپناهم بود!

 

شکُفتم و چو خیالی ز یادها رفتم

که گرگ پیرِ اجل منتظر به راهم بود!

 

به هیچکس نزدم تکیه غیر سایه ی خویش

همین رفیق به یک عمر تکیه گاهم بود

 

فسُرد شاخه ی شادابیم اگر «قاسم»

منال! سایه ی همّت به سرکُلاهم بود


سروده ی سال 1356 سقّز کردستان

محفل ادبی بهار قرآن-رونوشتی از گزارش استاد رضایی

محفل ادبی « بهار قرآن » با حضور شاعران و ادب دوستان شهرستانهای « خوانسار و گلپایگان » در مجموعه ی تفریحی و توانبخشی حضرت بقیه ا.. الاعظم « عج » شهرستان خوانسار  پنجشنبه اخیر برگزار گردید .

در این محفل ادبی که با حضور مدیران انجمن های ادبی « وهاج ؛ رضاعلی رضائی - عِلوی ؛ ابوالقاسم طالبی - فانوس ؛ علیرضا طاهری » تشکیل گردید . شاعران فرهیخته ی شرکت کننده به ارائه ی آثار ذوقی پرداختند و توسط معلولان مرکز توانبخشی اشعاری در قالب همخوانی ارایه گردید که بر جان و روح حاضران تأثیر عاطفی گزارده و با نشاندن اشک سپاس برآیینه ی چشم خود ، به پاس همه ی موهبت های الهی ، از جمله نعمت اندیشه و تفکر و تخیّل که در شاعران ، نمود و ظهور بیشتر ی دارد. دست دعا به آستان ربوبی برداشتند.





یک نکته!

«آنکه می تواند انجام می دهد آنکه نمی تواند انتقاد می کند»


این حرف را برنارد شاو گفته است.البته من معتقدم اگر از فرهنگ غنی ما ایرانی ها اطلاع می داشت کمی  جمله ش را اصلاح می کرد. مثلَن می گفت: آنکه می تواند انجام می دهد آنکه نمی تواند فحش می دهد! ... این جمله برای ما، مواقعی که احساس ناتوانی می کنیم، پرکاربردتره...  اما اشکال کار صرفَن فحش پراکنی دوستان نیست،اشکال اینجاست که فحش را لحظه ای آغاز می کنیم که هنوز خوانش یک اثر را به پایان نبرده ایم. شاید فقط  عنوانش را خوانده باشیم یا از دیگران شنیده باشیم.

من ایمان دارم بیش تر کسانی که در باره ی شعر «ویست نامه» -شعری که برای دردهای روستایم سرودم- به من فحش می دهند، یک بار درست آن را نخوانده اند تا به من بگویند مثلن اشتباه تو فلان جاست. تا درین صورت انتقادی شکل گرفته باشد. چرا که دشنام و دروغ، راحت تر و جذاب تر از این است که آدم بنشیند برای یک طنز اجتماعی نقد بنویسد.کافی ست یک نفر اولین فحش را بدهد تا مسئولیت فکر کردن از دیگران سلب شود. افسوس...

برگزاری انجمن فانوس  در تاریخ 1393/2/14 به مناسبت روز معلم در طبیعت گلپایگان











۩۩۩ ☫20 اُردیبهشت (روز خوانسار) ☫ ۩۩۩

ضمن تبریک (روز خوانسار)

به شعرا و ادب دوستان انجمن وهاج و مردم شریف خوانسار

قطعه شعری سروده ی طریقت:

پیشانـیت بلند، بلنــد است سرنوشت

گاهی به مسجدیم،گهی دیر،گه کنشت



همّــت بلند دار که درگـــردش سپــهر

این باغ وسوسه اَنـــگیز شُـد بهـــشت



جاریست چشمه های خروشان زندگی

"حُب الوطن" قرین ولادت به سینه کشت



دروصف عاشقان جهان شرحِ مُـجملی

اوضاع خَلق حَک شده از منظرسرشت


نامت نبرده ام که نگــوینـد الکن است!

چون بی وضونمی شوداسم تورانوشت



هرجا مقام عــِلم وعمل قـَد علم کــند

اُستادپروری به گمانم زِخِشت خِشت



یک آســمان ستاره زتو گشته پُر فروغ

بایـد به روزگــارمعدن زر را به َزرنوشت

با سلام و احوال پرسى!

ضمن گرامیداشت ولادت با سعادت حضرت علی ( ع) و ٱغاز ایام البیض و اعتکاف این ایام نورانى را به شما و همه ى پدران ارجمند تبریک مى گویم!


على( ع) خبر مى داد

در ٱخرالزمان

دنیا

به سان ظرف نگونى است 

  با محتواى پوچ 

( طاهره صفارزاده)



برداشت ٱسمان را

                          چون کاسه اى کبود

و صبح سرخ را

لاجرعه سرکشید

ٱنگاه

خورشید در تمام وجودش طلوع کرد...

( هوشنگ ابتهاج) 

معلم عزىز!

"نقش تو سربلندى انسان بود/

نقش همیشه ى بیداران/

و نقش این هزاره/

انسان منحنى ست/

مردى که خم شده ست/

که سکه را بردارد...

روزت مبارک!

انجا که پایدارى تو مادرانه سوخت

پیشش هزار جنگل عریان شبانه سوخت


گویا زبان زنده ى دریاچه ها گرفت

وقتى صداى گرم تو ناباورانه سوخت


بال و پر امید فرو ریخت بر زمین

وانگاه بى گناه ترىن ٱشیانه سوخت


جارى ترین  أمید به دریا بدل شدن

در راه خوش قریحه ترین رودخانه سوخت


..........

.....


بااین خبر تمامى تنهایى على

چون مشعلى روان شد و در راه خانه سوخت


اى بانوى غمین

تبریک سال نو


    نوروز یعنی  


     هیچ زمستانی ماندنی نیست


حتی اگر بلند ترین شبش یلدا باشد


در سال جدید    

                   


      دنیا را برایتان شاد


و


شادی را برایتان                              


              دنیا دنیا آرزومندم 


سلامت                               

مانا          

و

                     شاعر باشید!

گفتگوی من و سایه ام

به نام خدا 

من :می دونی بزرگترین دلهره معلم چیه  ؟

سایه ام : شیطنونی بچه ها 

من : نه اصلاً، معلم اصلا به شیطونی بچه ها کار نداره ،ولی یه چیزی بزرگترین دلهره معلمه . می دونی اون چیه ؟ 

سایه ام : درس نخواندن بچه ها 

من : نه، معلم غصه درس نخواندن بچه ها را می خوره امّا دلهره اش نیست .

سایه ام : پس چی هست ؟

من : سوال 

سایه ام : چی ، !  سوال ، عجیبه چون ابزار کار معلم سواله 

من : اشتباه نکن ابزار کار معلم علمشه نه سوال ،  سواله که دلهره معلمه . 

سایه ام : آخه چطور ؟ معلم که از یاد گیری بچه ها خوشحال میشه ،حالا تو میگی سوال دلهره معلمه. 

من : آره 

سایه ام: چرا ؟ 

من : چون شاید جوابش را بلد نباشه. 

سایه ام : خب معلم بلده چطور بپیچونه ، سفسطه خونده .

من : آره اما اگه گیر یه شاگرد زرنگ بیفته چی ؟

 سایه ام : خب پس به این خاطره که به ما یاد می دهند  زرنگی نکنیم . هان، عزیزم . خب نتیجه اخلاقی چی میشه ؟

من : نتیجه اخلاقی اینکه کسی که سوال نداره، تخیل نداره .

سایه ام : اینکه شد حرف قصار پس ...

من : ول کن بابا حوصله داری تو هم کشتی مارا، چقدر سوال میکنی .                                      ******************************

سایه ام : می دونی بزرگترین اشتباه یه معلم چیه ؟ 

من : فکر کنم تنبیه .

سایه ام : تنبیه هم به خاطر اونه ؟ 

من : کارشه ؟ یعنی مربوط به کارشه ؟

سایه ام: آره ،اما خود کارش رامعلوم کن ،چیه ؟ 

من : معلومه یاد دادن  دیگه .

سایه ام : اتفاقاً بزرگترین اشتباه یه معلم همینه ؟ 

من : چی میگی تو ،همه افتخار معلم اینه که داره درس یاد بچه ها می دهد.! 

سایه ام :درست است معلم به بچه ها درس می دهد امّا کارش چیه ؟

من: خب کار مگه با شغل فرق می کنه!؟

سایه ام : بله . امّا بزرگترین اشتباه یه معلم همینه که فکر کنه کارش یاد دادن، شغل معلم یاد دادن هست امّا کارش چی ؟

من : پس کار یه معلم چیه به نظر جنابعالی ، هان؟ 

سایه ام : خودت چی فکر می کنی ؟ 

من : هان ، فهمیدم همینه که این پایین نوشتی نه ! 

                                                                                  { محبت }


حسن اشراقی