مرا ز هر نفست بیقرار میکردی
به روی اسب دقایق سوار میکردی
به لحظه های گناه نکرده ام اینبار
مرا به دست زمان بر کنار میکردی
هوای خسته که دارم به روی بغض گلو
مرا به دلهره ها واگذار میکردی
تو روی طرح نگاهم که لایه های غم است
خیال رفتن خود را نثار میکردی
فقط بخاطر حسی غریب می گویم
تو روی بال غزلها چه کار میکردی
به امتداد تو باید به این غزل آمد
تو واژه های غزل را بهار میکردی
چه حرفها که نگفتم برای احساست
مرا به حس غریبی دچار میکردی
مهشید جان شعرهات سرشار از احساسه جمله ای هم که ضمیمه کردی واقعا درسته.امیدوارم روزی برسه که همه ادمها به این درک برسن و بتونن دوستانشون رو شاد کنند نه سرزنش
امام صادق: کسی که دیگران رو سرزنش کند نمیرد تا خودش هم به چیزی که نهی می کرده گرفتار آید.