این شب است یا که سیاهی
این دل است تا کی بی پناهی
باامید تو زنده ام تا کی ناامیدی
درشب می مانم هرچه خواهی گو
دوست دارم تاریک باشم
این زمزمه ی هربهاریست
نگو فاصله رد جداییست
بابودن تو فاصله شعر خداییست
ازدل خود ساخته ی من قهر نکن
باسیاهی بجنگ شب را دور نکن
ساده باش تا که سیاهی دورشود
شب سیاه نیست,عشق گناه نیست
درتمام بیت شب تداعی میشود
چه کنم؟شاعر من از همه دور است
این بهانه است تااز خانه ی مهردل من قهر کند
قهر کند
حرف من تنها یکیست
عشق گناه نیست
شب سیاه نیست