اگر که در زند اکنون برای دیدارم
بگریم از سر شوقش که خسته بسیارم
کنم گلایه از آنش که دیر آمده است
اگر چه آینه است اینکه نیست غمخوارم
نشینم از سر دوری به روی دامن او
بگویدم که بگو هر چه را خریدارم
چه دارم از تو چه پنهان ببین نگاهم را
که هست هر چه بخواهی در این شب تارم
پس از تو شوق سرودن نماند در سر من
کساد شد غزل وقصه های بازارم
به گوش من همه ی آیه های تو سردند
اگر چه هی بسرایی که من سخن دارم
رفیق قافله ام گرگ نابکار شدی
بزرگ کردمت ونادمم از این کارم
به تنگ آمده کارم بمان رفیق بزرگ
توراهر آنچه و همیشه دوست می دارم
سلام خانم کریمی.خیلی زیبا بود آفرین!
سلام آقای حبیبی بزرگوار من هم از شما وکارهای حتما پر هیجانتون بی خبرم . خیلی دوست دارم بدونم تازه چی سرودید. از نشسته در ماه دیدن کنید .یک کار خیلی جدید گذاشتم. .باز هم ممنون
سلام وخسته نباشید جناب طاهری نیا. لطف می کنید اگر به پیوندهاتون نشسته در ماه را هم اضافه کنید.
سلام خانم کریمى
مدت ها میشه که اثر جدیدى ارئه نداده بودید.
خوشحالم که با دست پر به کلبه ى فانوس بازگشتید ...
غزل فوق العاده زیبا و فاخرى بود
سپاس
برقرار باشید
سلام بر بانو نفیسه کریمی
یاد آن روزها به خیر که در انجمن شعر م. امید در اداره ارشاد مینشستیم و شعر میخواندیم
این روزها آن قدر درگیر زندگی شده ایم که حتی فرصت حسرت کشیدن هم اندکی یافت میشود
سلام بر شما آقای امید سروری .اما امیدوارم که همیشه فرصت حسرت کم باشد وفرصت امید بسیار . شما از فرهیختگانی بودید که هنوز در ذهنم باقی مانده اید .امیدوارم همیشه سرافراز باشید. وبلاگ شخصی من نشسته در ماهه والبته طلوع ماه هم از کارگاه داستان مونه .خوشحال می شم نظر شما را بخونم. واگه صفحه ای دارید حتما لطف بفرمایید. باسپاس- نفیسه کریمی