انتشار اشعار شاعران انجمن ادبی فانوس شهرستان گلپایگان

لطفا ما را از نظرات سازنده ی خود در مورد این وب مطلع فرمایید.

انتشار اشعار شاعران انجمن ادبی فانوس شهرستان گلپایگان

لطفا ما را از نظرات سازنده ی خود در مورد این وب مطلع فرمایید.

پسرک گل فروش

گوشه خیابان نگاهم به پسرکی گل فروش افتاد که

پوتین هایش نشان رنجش بود

به او نزدیک شدم وقتی شروع به حرف زدن کرد

ناخن گریه حلقومم را می خراشید و چشمانم از اشک می سوخت

وقتی صحبت از خدا شد به او گفتم خدا چیست ؟ لبخندی زد و گفت:

خدا همان آفتاب داغ و نان سنگک است خدا همان نقاشی ماه برای

فن تشخیص شب است

الهام یاوری

نظرات 1 + ارسال نظر
ع.طاهری نیا سه‌شنبه 21 آبان 1392 ساعت 14:45

داستانکی که با تغییرات کوچکی در دیالوگ پسرک گل فروش داستانک تر می شود. خوبه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد